یادگیری زبان

دانستن چه تعداد واژه برای یادگیری یک زبان خارجی کافی است؟

اتفاق نظر در این باره، به خصوص در مراحل ابتدایی یادگیری زبان، بر روی برقراری موفق ارتباط با دیگران است. بنابراین، زبان آموزان برای رسیدن به هدف برقراری موفق ارتباط، از کجا باید شروع کنند؟ دانستن چه تعداد واژه برای یادگیری یک زبان خارجی کافی است؟

ساخت واژه کلید پیشرفت سریع است

این سوال که در Quora مطرح شده بود، مثال معروفی از یک معلم زبان به نام کیت فولس را به ذهن می‌آورد. در این کتاب، افسانه واژگان، فولس از بدبیاری خود در یک سوپرمارکت ژاپنی می‌گوید:

“او می‌خواهد کمی آرد بخرد، پس به جمله‌ای با ساختار کامل شده می‌گوید، «?Sumimasen, ____ -wa doko desu ka» (ببخشید، ____کجاست ؟). اما یک مشکل وجود دارد: او معادل کلمه «آرد» را نمی‌داند. یکی از دانش آموزان ژاپنی خود را در فروشگاه می‌بیند و معادل این کلمه را از او می‌پرسد. متاسفانه دانشجوی او پاسخ می‌دهد: «hana»  (گل)، نه «komugi» (آرد). پس از اینکه به بخش گل فروشی هدایت می‌شود، متوجه می‌شود که چقدر واژگان برای برقراری یک مکالمه ساده حیاتی هستند. یک کلمه ساده، آرد، می‌توانست او را به مقصودش برساند.”

زبان آموزانی که به دنبال کسب مهارت‌های بومی هستند ممکن است وسوسه شوند که ابتدا قواعد پیچیده دستور زبان را بیاموزند. چگونه می‌توانند بدون یادگیری چیزهای سخت با همتایان خارجی خود ارتباط برقرار کنند؟ درست است: بدون یادگیری مناسب گرامر، برقراری ارتباط موثر ممکن نیست. اما بدون واژگان، غیر ممکن است.

در سطوح پایین تر مهارت، بر ساخت واژگان تمرکز کنید.

در حالی که هیچ تعداد ثابتی از کلمات که تسلط به زبان را نشان دهد وجود ندارد، ثابت شده است که سطح مهارت در زبان به طور مداوم با بالا رفتن گستره واژگان افزایش می‌یابد.

تعدادی از مطالعات متقابل در زمینه زبان‌شناسی، 2، 5 و 8 یافته‌های مشابهی درباره ارتباط بین اندازه گستره واژگان و مهارت در زبان گزارش کرده اند:

برای یادگیری زبان چه مقدار کلمه باید یاد بگیریم؟

در حقیقت، مطالعات 1، 3،6 نشان داده‌اند، از تمام عواملی که به مهارت زبان کمک می‌کنند، اندازه‌ی واژگان به مراتب مهم ترین عامل است، که از 50 تا 70 درصد دستیابی به این مهارت بسته به زبان و روش تدریس آن است. در حالی که گستره واژگان واقعی مرتبط با سطوح مهارت خاص ممکن است بر اساس زبان متفاوت باشد، داده‌ها به طور مداوم نشان می‌دهند که «نمرات بالاتر در بخش واژگان به طور قابل توجهی با سطوح پیشرفته در سلسله مراتب CEFR مرتبط است» (میلتون 2010).

برای به حداکثر رساندن کسب مهارت، معلمان در سطوح اولیه باید بر استفاده متداول از واژگان تمرکز کنند.

وقتی مسئله ایجاد مهارت پیش می‌آید، سوال، چند کلمه نیست، بلکه خود کلمات است.

نمودار بالا نشان می‌دهد که گستره واژگان حدودا بیش از 1000 کلمه شما را به سطح A1 می‌برد. اما کدام 1000 کلمه؟ آموزگاران و زبان آموزان باید از خودشان بپرسند مفید ترین کلمات برای کسب مهارت حداکثری چه کلماتی هستند.

افعال آمده جدول زیر را در نظر بگیرید. فعل عمومی مانند «بریدن» (to cut) در موقعیت‌های بیشتری به کار می رود تا یک فعل خاص مانند «تکه تکه کردن»(to snip)  که تنها در تعداد محدودی از موقعیت‌ها همراه کلمات قیچی یا ابزار برشی به کار می‌رود. یک تبر، چاقو یا یک قیچی و ماشین چمن زنی هم می‌توانند چیزها را  ببرند. اما فقط یک قیچی چیزها را تکه تکه ‌کند و نشان دهنده این واقعیت است که( cut بریدن) بسیار مفیدتر از کلمه (snipتکه تکه کردن) است.

برای یادگیری زبان چه مقدار کلمه باید یاد بگیریم؟

به همین ترتیب، کلمه «bird» (پرنده) مفیدتر از کلمه «cardinal» (کاردینال) است. بیشتر برداشتی که می‌توانیم از کلمه کاردینال داشته باشیم با کلمه پرنده منتقل می‌شود. در صورت لزوم توصیف دقیق‌تر مثلا «پرنده کوچک، قرمز» می‌تواند مفید‌تر یا همتراز سایر واژه‌های اساسی باشد.

در حقیقت، کلمه پرنده، کلمه‌ای متداول در طیف کلمات‌ کاردینال، روبن، گنجشک و هزاران مورد دیگر از گونه های پرنده است و بخشی از آنچه که واژه گرایان به عنوان «واژگان تعریفی» (defining vocabulary) در زبان اشاره می‌کنند محسوب می‌شود – مجموعه ای از «واژگان اصلی» (core vocabulary) سطح پایه ( Stubbs 1986) که در معانی هزاران لغت خاص یا پیچیده موجود در فرهنگ لغات به کار می‌روند که گستره واژگان هر زبانی را تشکیل می‌دهند.

همانطور که مهارت زبان آموزان افزایش میابد، کلمات خاص‌تر مانند کاردینال، روبین و گنجشک را یاد می‌گیرند، اما اگر مجبور باشید یکی از این چهار کلمه را در سطوح اولیه یادگیری انتخاب کنید، کلمه پرنده به روشنی مفیدتر خواهد بود.

مفیدترین واژگان برای یادگیری – واژگانی که باعث کسب مهارت بیشتر می‌شوند – کلمات «هسته ای» هستند که بیشترین استفاده را در زمینه‌های مختلف دارند. این‌ها همه خوب و متقاعد کننده به نظر می‌رسند، اما احتمالا نحوه شناسایی متداول ترین کلمات در زبان (های) که در حال آموختن آن هستید شما را متعجب می‌کند. ما استفاده از منابعی مانند فرهنگ لغات کلمات متداول یا فهرست کلمات متداول را توصیه می‌کنیم.

اما شناخت «کلمه» به معنای واقعی یعنی چه؟

برای پاسخ به این سوال، باید کلمه عمق (depth) به علاوه کلمه وسعت (breadth) را در نظر بگیریم. دانستن معنای اولیه‌ی کلمه (اولین معنی در فرهنگ لغت) همراه با املا، تلفظ و کاربرد آن در جمله و مکالمه شروع کار است، اما این کار کماکان به سختی منظور ما از کلمه عمق depth را بیان می‌کند.

عمق آگاهی در مورد هر کلمه مشخص شامل درک معنایی چندگانه، مترادف‌ها، هم معنی‌ها و اصطلاحات مرتبط با آن کلمه است. درک این نکات در قلمرو زبان آموزان پیشرفته است افرادی که می‌خواهند درست مانند افراد بومی در زبان مهارت کسب کنند.

برچسب ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
بستن